معنی می آلود - جستجوی لغت در جدول جو

می آلود

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دژ آلود — تصویر دژ آلود

خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب، برای مثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
بدخو، تندخو

خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب، برای مِثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
بدخو، تندخو

فرهنگ فارسی عمید

می آلوده

(شُ دَ / دِ)

آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد:
می آلوده دستار و پیراهنش
گروهی سگان حلقه پیرامنش.
سعدی (بوستان).
، کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست:
می آلوده ای راه مسجد گرفت.
سعدی.
- می آلوده کردن، کنایه است از بسیار سرخ کردن. (آنندراج)

آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد:
می آلوده دستار و پیراهنش
گروهی سگان حلقه پیرامنش.
سعدی (بوستان).
، کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست:
می آلوده ای راه مسجد گرفت.
سعدی.
- می آلوده کردن، کنایه است از بسیار سرخ کردن. (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

(دَ / دِ)

آلوده به مه. هوایی آلوده به مه

لغت نامه دهخدا

یا خم گل آلود. کره زمین: هر شام کزین خم گل آلود بر خنبره فلک شود دود... (نظامی)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کف آلود — تصویر کف آلود

کف آلوده: امواج کف آلود دریا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غم آلود — تصویر غم آلود

غم آلوده آهنگ غم آلودی دارد

فرهنگ لغت هوشیار

پیه آلود

بسیار پیه: و آن زن که شیر او دهد 000 شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیار خون و گوشت آلود به پیه آلود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پف آلود — تصویر پف آلود

باد کرده آماس کرده ورم کرده، آماسیده روی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پت آلود — تصویر پت آلود

آهار آلوده آهارزده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گه آلود — تصویر گه آلود

آغشته به مدفوع آلوده به گه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

هوایی آلوده به مه

فرهنگ لغت هوشیار

پر از مه، پوشیده ازمه، مه گرفته

فرهنگ واژه مترادف متضاد

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

ضبابيٌّ

دیکشنری فارسی به عربی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

Foggy, Misty, Hazy

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

brumeux

دیکشنری فارسی به فرانسوی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

nebuloso, nublado

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

mglisty

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

туманный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

туманний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

mistig

دیکشنری فارسی به هلندی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

neblig

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

دھندلا , کہرا

دیکشنری فارسی به اردو

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

nebbioso

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

มีหมอก , หมอก

دیکشنری فارسی به تایلندی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

ערפילי , מעורפל

دیکشنری فارسی به عبری

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

霧がかかった , 霞んだ , 霧のような

دیکشنری فارسی به ژاپنی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

有雾的 , 朦胧的

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

yenye ukungu, mvua

دیکشنری فارسی به سواحیلی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

brumoso

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

sisli, puslu

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

berkabut

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

কুয়াশাচ্ছন্ন , কুয়াশাচ্ছন্ন , কুয়াশা

دیکشنری فارسی به بنگالی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

धुंधला , धुंधला , कुहासा

دیکشنری فارسی به هندی

تصویری از مه آلود — تصویر مه آلود

안개 낀 , 흐릿한 , 안개 낀

دیکشنری فارسی به کره ای